ادامه پست قبلی وهرچند... اما او هم چنان بر موفقیت خود امیدوار بود چه اینکه کسب اکثریت آراء برایش مهم نیست مهم شیوه بازیای است که او در این نوع از بازی قدرت و مکنت خود را نشان داده است. اما کشاندن بازی به نقطهای که او در آن زُبده و کارآزموده بود از مدتها پیش آغازیدن گرفت. طرح صیانت از آراء آنهم با حضور کسی که خود از نزدیک با روند انتخاباتی کشور آشنا بوده و در زمان تصدی خود صراحتا هر گونه تقلب گسترده را غیر ممکن می دانست، اولین گام میدان نبرد راهزنانه اقلیت بود. البته او خود نیز گفته بود که در انتخاباتی که همه مردم و شورای نگهبان و همچنین روحانیت عزیزمان ناظر هستند، دولت نمی تواند اثر بگذارد اما بازی ماکیاولیستی که صداقت سرش نمی شود. با این حساب طرح مسأله صیانت از آراء بوی خاصی داشت. شعارهای کوی و برزنی نیز شگرد دیگری بود که متخصصان عملیات روانی او برای این طرح پی ریخته بودند. «اگه تقلب نشه موسوی برنده میشه!»؛ شعاری بود که به صورت گسترده بر زبان حامیان او جاری میشد. این شعارها نشان از آمادهسازی نیروهای مدنی او برای روبرویی با واقعهای بود که به خوبی وی و تئوریسینهای ستادش از آن مطلع بودند. .... هنوز اولین ساعات انتخابات است. خانم دکتری که دو سال قبل از اتمام کارشناسی ارشد خود، در دوره دکترا تحصیل کرده بود و شاید به همراه دخترش که با معدل 14 کارشناسی ارشد توانسته بود جزو ممتازین، در دوره دکترا ثبت نام کند، جهت رأی دادن آمده بود. او می گفت هر کس به جز نخست وزیر رأی بیاورد تقلب شده است! ... هنوز ساعاتی به اتمام رأیگیری مانده است که آقای دکتر! میر حسین موسوی؛کارشناسی ارشد معماری، اعلام میکند که او پیروز انتخابات شده است. او حتی زمان و مکان جشن خود را اعلام میکند تا به حامیان خود بباوراند که او پیروز است. به راستی این آماده سازی ها و تهییج ها به چه کار می آیند؟ نتایج همانگونه که معتبرترین نظرسنجیهای بینالمللی و مراکز داخلی پیشبینی کرده بودند به موفقیت احمدی نژاد انجامید. شرکت 40 میلیونی مردم و انتخاب نزدیک به 25 میلیونی آنها برای کشور و ملت ایران افتخاری بود که در تمامی عرصههای داخلی و بینالمللی میتوانست مورد استفاده قرار گرفته و میوههای عزت و افتخار آن به کام امام(ره) و شهیدان و انقلاب اسلامی شیرینی کند. شرکت 85 درصدی در واقع نمادی از اتحاد ملی بود که میتوانست مانند خاری، چشم دشمنان نظام را کور کند. بر اساس یک روال عاقلانه و پذیرفته شدهی سیاسی، رقیب بازنده با تمکین به رأی اکثریت و قانونی که در دالان آن وی به رقابت پرداخته بود و بارها و بارها به اتقان آن اذعان کرده بود؛ باید به رقیبِ پیروز تبریک بگوید. همه می دانستند که مهم ترین شعار او قانون و قانون گرایی بوده است لذا پاسخ سوالهای پیشین درباره او را پیشاپیش می دادند: ساعاتی دیگر او نیز مانند ناطق نوری به بزرگی خود افزوده و با قبول شکست، به رقیب پیروزش تبریک خواهد گفت تا مبادا شیرینی این پیروزی در ذائقه ملت ایران و انقلاب اسلامی به تلخی بگراید. ... نخست وزیر مانده بود و پیشینهای از آزمودههای غلبه بر اکثریت و شعارهایی که درباره قانونگرایی و صداقت بر زبان جاری کرده بود. ...و انتخاب بین این دو کار سترگی است که انسانهای بزرگ از آن سربلند بدر می آیند. اما نگاهی به زمینه سازیهای پیشین، بسیاری را نگران میکرد. این بار نیز گویا او راه غلبه بر اکثریت را در شکلی دیگر در سر داشت. این بار او به خوبی پاشنه آشیل نظام را که حفظ وحدت و پاسداشت شرکت 40 میلیونی مردم بود میشناخت. پندار بر این بود که بار دیگر چونان گذشته با فشار مدنی و غیر قانونی به نظام، اندیشه خود را بر کرسی خواهم نشاند. زمینههایی را نیز برای به خیابان کشاندن حامیان به خوبی و ماهرانه آماده کرده بود. بسیاری از حامیان او که با شعارهایی چون «اگه تقلب نشه موسوی برنده می شه» شب خود را به صبح رسانده بودند به این باور رسیده بودند که در صورت برنده شدنِ دیگران، تقلب قطعی است. اما آیا نظام بار دیگر به «دیکتاتوری کبیر» تن در خواهد داد؟ تحلیل این بود که اگر با اعتراض آرام نشد با آشوب و فتنه کار را به پایان خواهیم رساند. اغتشاشات و ناآرامی های چند روزه به خوبی میتواند تمامی شیرینیهای پیروزی ملت ایران را به تلخی کشانده و میوهی جهانی آن را نابود کند. دیگر در انظار بین المللی، کشور ایران را ملتی متحد و امتی مقتدر قلمداد نخواهند کرد. رئیس جمهور منتخب نیز دیگر نخواهد توانست با پشتوانهی رأی نزدیک به 25 میلیون کارهای خود را پیش ببرد. آری حتما نظام برای جلوگیری از این فاجعه به خواست ما تن در خواهد داد! اما این تحلیلی بود که نخست وزیر را ناچار کرد تا با پشت کردن به تمامی شعارهای خود با بی قانونی تمام دست به تظاهرات خیابانی بزند و رأی شورای نگهبان را زیر سوال ببرد. او در پارادوکسیکال «قانونمدرای نظری» و «قانون ستیزی عملی» گرفتار آمده بود. ادعاهای او برای ابطال انتخابات هر آشنای به قانون و حقوق را به خنده وامی داشت چه اینکه او نزدیک به 50 هزار نفر نماینده برای صندوق های رأی معرفی کرده بود. این تعداد از نمایندگان در تاریخ انتخابات کشور نمونه نداشت. اما امید او نه به اعتراضات قانونی و شکایات حقوقی بلکه به فشار و «دیکتاتوری اقلیت» بود و این مهم را ادعاهای او برای ابطال صندوق های رأی به اثبات می رساند. وانگهی ادعای دخالت داشتن مناظره های قبل از انتخابات در آراء مردم، پارادوکس دیگری بود که او در نامه رسمی خود به شورای نگهبان بدان تن داده بود. او با این ادعا پذیرفته بود که رقیب او توانسته است با طرح برخی مسائل از او پیشی بگیرد. ....اصل ولایت فقیه و لازم الاجرا بودن حکم او در بن بستهای تاریخی، بر هر آشنای به قانون اساسی جمهوری اسلامی روشن است. همان قانونی که نخست وزیر در ذیل آن سالها نخست وزیری کرده بود و سالها در مجمع تشخیص مصلحت نظام به قانونپردازی پرداخته بود. همان قانونی که او با پذیرش آن و التزام عملی به اصل مترقی ولایت فقیه گام در عرصه رقابت ها نهاده بود. ولی فقیه زمان با تحلیل وقایع به او گوشزد کرده بود که با حرکات خیابانی نمی توان اهرم فشار بر ضد نظام بوجود آورد و مسئولان را وادار کرد تحت عنوان مصلحت زیر بار خواسته های آنها بروند چرا که تن دادن به مطالبات غیر قانونی زیر فشار، شروع نوعی دیکتاتوری است. اینگونه تصورات و محاسبه ها، اشتباه است. به راستی این سخن رهبری که 8 سال با نخست وزیر کار کرده بودند نشان از شناخت خط فکری و روش و مسلک نخست وزیر بود. در اینجا باز هم میدان دیگری باز شده بود تا نخست وزیر به عقاید ادعایی خود مبنی بر التزام عملی به ولایت فقیه و نیز قانون مداری عمل کند. اما آیا او بار دیگر راه گذشته را خواهد پیمود و به نقض خود مشغول خواهد شد یا اینکه با تمکین به قانون و نظر رهبری روش عقلا را در پیش خواهدگرفت؟ او باید به اثبات می رساند همانگونه که مخالفین او در زمان امام(ره) به حکم امام(ره) گردن نهاده و میدان را برای او خالی کردند او نیز در این میدان پایبند به اصول قانون اساسی و نظام مترقی ولایت فقیه است. او باید به اثبات میرساند که قانون و ولایت فقیه در همه حال باید زنده بماند حتی اگر به زعم ما به ضرر ماست. اما وقایع به گونه دیگری در حال رقم زدن تاریخ هستند. روزی نگذشته که بیانیه تحریک آمیز و قانون ستیز او اندک حامیان انقلابی و متدینش را از او برای همیشه جدا کرد. پندار موسوی در این میدان این بود که 13 میلیون حامی او به دنبال مکنونات قلبی او هستند و لذا امیدوار است که در تمامی مراحل قانونستیزی و ایجاد اغتشاشات و قتل و غارتها با او همراه شوند. اما باز هم محاسبات او اشتباه است. مقدار قابل ملاحظه ای از حامیان او به جهت پایبندی او به نظام مقدس جمهوری اسلامی و افتخار نخست وزیری دوران امام(ره) با او همراه شده بودند و تنها اندکی به شعارهای ساختارشکنانه او دل بسته بودند. این واقعیتی است که در روزهای آینده روشن تر خواهد شد. آخرین نخست وزیر انقلاب اسلامی هم ریاست جمهوری را به رقیب باخت، هم اخلاق را به عصبانیت خود فروخت، هم حامیان متدین خود را به «دیکتاتوری کبیر» وانهاد. در واقع بسیاری از تحلیلگران سیاسی این اقدامات او را خودکشی سیاسی قلمداد کردند. امید است در این دوران پیری، ایشان نگاهی به اطراف و عملکرد قانون ستیزانه و جبههگیری های پارادوکسیکال خود بیاندازند و پیامهای دلسوزان نظام و انقلاب را به جان پذیرا شوند. نامه ای که رئیس پلیس جمهوری اسلامی به او نوشت ثابت میکند هر آنچه از تخریب و قتل و غارت که در پی اعتراضات غیر قانونی او بوجود می آید برعهده اوست و او هم اکنون باید در محضر الهی نسبت به کشته شدن هفت نفر و زخمی شدن بیش از دو هزار نفر و ترس و لرز شبانه میلیون ها انسان پاسخگو باشد. و آیا استبداد و دیکتاتوری چیزی جز این است که انسان برای خوشایند خودش و ضعف نفسانیِ پذیرش شکست، این همه انسان را بیازارد و لطمات سنگینی به نظام مقدس جمهوری اسلامی وارد کند؟ آقای موسوی! کارشناسان وزارت کشور و شورای عالی امنیت ملی کشور به خوبی می دانند که تجمعاتی که از سوی شما برگزار میشود غیر قابل کنترل است و لذا مجوزی برای شما صادر نمیکنند و شما به خوبی میدانید که اگر بتوانید مجوز بگیرید دامنه اغتشاشات را گستردهتر خواهید کرد تا آنگاه پیراهنی بیابید برای بر سر نیزه کردن و فریاد بی کفایتی مسئولین نظام در برقراری امنیت سر دادن. و این نیز از مکتب سیاسی و نگرش ماکیاولیستی شما نشأت می گیرد چه اینکه از منظر شما این یک بازی برد برد است. شما با طرح کسب مجوز برای تجمعات خود در پی آن هستید که اگر مسئولین کشور مخالفت کردند فریاد وا آزادی سر دهید و اگر موافقت کردند با ایجاد اغتشاشات و ... نظام را به بی کفایتی متهم کرده و نیز فشاری مضاعف برای رسیدن به دیکتاتوری خود فراهم آورید. و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین.
نگارشی است از: عبدالحسین مشکانی |
یکشنبه 88 خرداد 31 ساعت 11:42 عصر
|
|
پرسش ونظر یاران گلواژه
|
دیکتاتوری یا توتالیتریسم اصطلاحی در علوم سیاسی است. بنا به تعاریف متعددی که از آن ارائه شده است دیکتاتوری روندی است که در آن شخص یا اشخاصی با فشار و ارعاب بر مسند می نشینند. نظام های پادشاهی و سلطانی نمونه بارز دیکتاتوریاند. نگاه پست مدرنی به دیکتاتوری به گونه دیگری است. در واقع تولد رویه دموکراتیک در عرصه سیاسی جهانی نمونه های کهن دیکتاتوری را از بین برده است. در نمونهی دیکتاتوریِ دموکراتیک، حکومت های در سایه و نیز کمپانی هایی که حامی تبلیغاتی نامزد و یا حزب پیروز بوده اند به صورت یک دیکتاتور پنهان عمل میکنند. نوع دیگر دیکتاتوری که زادهی آشکار دموکراسی است دیکتاتوری اکثریت میباشد. اکثریت با اتکا به آراء مردمی به خود این اجازه را میدهد آنگونه که میخواهد کشور را اداره کند. در این بازی اقلیت نیز تن داده است که به آراء اکثریت احترام بگذارد. اینگونه از دیکتاتوری را می توان آبرومندانهترین نوع دیکتاتوری قلمداد کرد. گونه متمایزی از دیکتاتوری وجود دارد که می توان آن را «دیکتاتوری کبیر» نام نهاد. در این نوع از دیکتاتوری که بیشرمانهترین دیکتاتوریهای نوین است اقلیت با دور زدن و یا وارونه کردن قواعد بازی بر اکثریت غلبه میکند. در این صحنه، نبرد از میدانگاه جوانمردانه خارج شده و به نبردهای راهزنانه شباهت پیدا میکند. در این نبرد راهزنان گرچه عده کمی هستند اما با کشف پاشنه آشیل طرف مقابل از او گروکشی می کنند. راهزنان به خوبی با این شیوه آشناید. آنها با گروگانگیری از طرف مقابل، نا امن کردن شاهراههای حیاتی آن محل و کشاندن نبرد به داخل خانهها و ناموسی کردن مبارزه، طرف مقابل را به زانو در میآورند. بسیاری از پیماننامه های ناجوانمردانهی تاریخی نیز اینگونه به امضاء رسیدهاند. گروهی اندک هنگامی که طرف مقابلشان درگیر با دشمنانی بزرگ بودهاند آنها را ناچار به پذیرش شرایط خودشان کردهاند. در این بازی ناجوانمردانه و راهزنانه نیز اکثریت که هدفی بالاتر در سر دارد برای کسب پیروزی بر دشمن بزرگ تر به خواسته های ناجوانمردانه اقلیت تن داده است. تصور کنید در کوران نبرد با دشمن، اقلیتی برای بر کرسی نشاندن نظرات خود اکثریت و نظام را تهدید به استعفا نماید. یا اینکه برای استبداد خود بخواهد اختیارات قانونی نهادی بالاتر را به چنگ آورد و این در حالی است که مسئولین آن نظام برای پیروزی در نبرد با دشمن، نیاز شدید به وحدت و یا القائ آن داشته باشند. وانگهی مسئولین نظام بدانند که برای اکثریت، کسب پیروزی در نبرد با دشمن خارجی اهمیت شایانی دارد. نیز اقلیت به خوبی نشان داده باشد که در صورت عدم دستیابی به نظرات خود به راحتی با استعفا و یا ابزار دیگر کشور را دچار بحران میکند. به نظر شما مسئولین نظام در این گونه مواقع چه برخوردی خواهند داشت. آیا با برخورد با اقلیت و عدم تمکین به زورگوییهای آنها کشور را دچار بحران میکنند یا اینکه برای هدفی والاتر به خواسته نامشروع و نامعقول آنان تن میدهند؟ البته رویکرد دوم تبعات سنگینی مانند «روال شدن قانون شکنی» و «عادت اقلیت به راهزنی های سیاسی» خواهد شد اما روی دیگر سکه باختن کل نظام است و عاقلانه ترین برخورد گزینش رویه دوم است. گزینش این گزینه آنگاه قوت میگیرد که بدانیم کشورِ مورد نظر دیری نیست که استقلال یافته و هنوز پایههای سیاسی آن قوت نگرفته است، وانگهی دشمن بیرونی نیز نه کشوری واحد بلکه جهانی یکه تاز است که بر او تاخته است. اما تاریخی نه چندان دور.... اکثریت مجلس با وزرا پیشنهادی نخست وزیر مخالفند. عده ای از کابینه او نیز در نوبت تغییر قرار دارند. بر اساس قانون اساسی نخست وزیر به راحتی می تواند وزاریی را که مجلس نیز با آنها موافق است معرفی نماید تا اختیارات قانونی مجلس نیز جامه عمل پوشانده شود. اما نخستوزیر که در اقلیت قرار دارد نوای استعفا را کوک کرده است. استعفای نخست وزیر در کوران جنگ و نبرد از لحاظ جو روانی داخلی و نیز برداشتهای بین المللی، ضربه سهمگینی محسوب می شود. بالاخره با کش و قوس های فراوان اقلیت بر اکثریت غلبه می کند. اما مشکل دیگری نیز وجود دارد و آن مخالف بودن رئیس جمهور با برنامه ها و کابینه نخست وزیر است. او بر اساس قانون اختیار این را دارد که وزرای نخست وزیر را قبول نکند و نخست وزیر نیز بر اساس قانون باید به رأی رئیس جمهور احترام بگذارد اما راه کاملا مشخص است و او بار دیگر از این اهرم بهره برده و تنها اختیار رئیس جمهور را نیز از میان بر میدارد. اکثریت موجود آنقدر نجیب است که رأی مقتدای خود را بپذیرد و به خاطر حق خود، کشور را به بحران نکشاند. اما واقعه دیگری نیز اتفاق افتاد انتخابات سومین دوره مجلس شورای اسلامی برگزار گردید. بسیاری به تقلب وسیع در انتخابات شکایت داشتند. نخست وزیر در ابتدای امر ادعا کرد با وجود شورای نگهبان تقلب امکان ندارد. اما شکایات رسیده به شورای نگهبان برخی از تخلفات را تأیید می کرد. شورای نگهبان به صیانت از آراء پایبند بود و تأکید به رسیدگی به تخلفات داشت اما نخست وزیر بار دیگر پای نظام را به این غائله کشاند تا اختیار قانونی نهادی دیگر را از دست او بستاند. مسئولین نظام بار دیگر برای خاموش کردن فتنه، اکثریت و صاحبان حق قانونی را به سکوت دعوت کرد تا اقلیت حادثه ای برای کشور نیافریند. رئیس شورای نگهبان استعفا نموده و به قم بازگشت. اما باز پس گرفتن تعزیرات حکومتی از نخست وزیر آن هم توسط امام باعث شد تا در حساس ترین موقعیت ها که آقای ولایتی برای مذاکرات آتش بس و صلح در حال گفتگو بودند بار دیگر او استعفای خود را به عنوان یک اهرم فشار بکار گیرد اما این بار دیگر با توبیخ شدید امام ناچار به تن دادن به نظر ولی فقیه شدند. بیرون راندن وزرایی که به اکثریت تعلق داشتند و وادار کردن آنها به استعفا نیز قصه ای است که باید از زبان وزرای نخست وزیر شنید. و چه خوب احمد توکلی شیوه دیکتاتوری نخست وزیر را بیان کرده است. او و همچنین افرادی چون مرتضی نبوی اذعان می کنند که دولت نخست وزیری رویکردی کاملا دولت سالارانه دارند. بمباران تبلیغاتی روزنامه رسالت تنها روزنامه نسبتا منتقد دولت نیز از دیگر رویکردهای دیکتاتور مأبانه بود. نخست وزیر که در حال حاضر نسبت به انحلال چند شورا اعتراض دارند به صراحت با تشکیل شوراها مخالفت کرده و می گفتند این شوراها قدرت دولت مرا کاهش می دهند.و... اما آیا به راستی در صورتی که مسئولین نظام به نفع اقلیت وارد صحنه نمی شدند اقلیت، مصالح شخصی و گروهی خود را بر مصالح ملی ترجیح نمی دادند؟ این سوالی است که نمی شود با فال بینی و طالع بینی و رمالی بدان پاسخ گفت باید میدانی از تجربه در پیش باشد تا مردان مرد در آن محک بخورند. نه! هرگز! او مردی است قانون گرا. مگر نمی بینید همه اش از قانونمداری سخن می گوید. به راستی مگر شاه بیت سخنان او را نمیشنوید که از سودای دل به قانون شکنان میتازد. راستی شعارهای او را درباره فدایی نظام و انقلاب بودن را نیز که شنیده اید. شک نکنید او مردی است قانونمدار که مصالح ملی را بر منافع شخصی رجحان میدهد. آری! باری دیگر میدانی به فراخنای کشور ایران پدید آمده بود تا دوباره بازی اکثریت و اقلیت رقم بخورد. نخست وزیر پیشین با عَلَم و کُتلی سبز که شعر صداقت و قانون بر آن حک شده بود پای در عرصه رقابتهای انتخاباتی گذاشت. او این بار وانمود میکرد که ردای اکثریت بر تن او دوخته شده است. هرچند نظرسنجیهای معتبر داخلی و خارجی سخن دیگری می گفتند اما او راههای موفقیت بر اکثریت را حتی در صورت قرار گرفتن در جمع اقلیت آزموده بود. هر چند سازمان غیردولتی آمریکایی «ترور فری تومارو» تاکید کرد که بر طبق نظرسنجیهایی که در سرتاسر ایران انجام داده احمدی نژاد پیروز واقعی انتخابات است. هر چندخبرگزاری فرانسه تصریح داشت که صداهای بسیاری در آمریکا بلند شده است که حکایت از آن دارد که احمدی نژاد برنده واقعی انتخابات ایران است. هر چند واشنگتن پست نوشته بود اختلاف آراى احمدى نژاد قبل از انتخابات هم دوبرابر بود.<\/h1>و هرچند نظرسنجی های 18 گانه مراکز معتبر نظرسنجی داخلی که از آزمون اعتبارسنجی خود بارها سربلند بیرون آمدهاند به صراحت از پیروزی احمدی نژاد خبر می دادند. و هر چند ... ادامه در پست بعدی
نگارشی است از: عبدالحسین مشکانی |
یکشنبه 88 خرداد 31 ساعت 11:41 عصر
|
|
پرسش ونظر یاران گلواژه
|
بسم الله الرحمن الرحیم انتخابات ریاست جمهوری دهم با تمامی پس و پیش هایش به اتمام رسید و آنچه همگان را به حیرت افکند شرکت 85درصدی ملت قهرمان ایران بود. در واقع تنها پیروز واقعی این میدان ملت شریف ایران و نیز نظام جمهوری اسلامی بود. در این میان سخنان فراوانی وجود دارد که در خور گفتن و اندیشیدن هستند اما وقایع پساانتخاباتی که قلب تمامی ملت ایران و دوست داران نظام را در سراسر جهان مالامال از اندوه ساخت اعتراض غیر دموکراتیکی بود که اتفاق افتاد. سندرم توهم پیروزی که ستاد برخی از کاندیداها را فراگرفته بود حکایت از نوعی پندار انگاری داشت. این پندار انگاری که با نگاهی غیر علمی به نظرسنجی ها و نیز تحلیلهای اشتباه برخی از جامعه شناسان حامی این کانداها بروز یافته بود باعث فجایعی شد که هنوز باید به دنبال پاسخگوی آنها کوی به کوی و برزن به برزن گام نهاد. اتکال این ستادها به نظرسنجی هایی که حول و حوش آنها صورت گرفته بود و نیز دلداری هایی که در اینگونه مواقع انسان به خود واطرافیان می دهد باعث پندار پیروزی شده بود. بسیاری از کارشناسان سیاسی بر این عقیده اند که این بزرگواران با نگاهی به تهران و محله های سکونت خود به این پندار رسیده اند. اما معتبرترین نظرسنجی هایی که به صورت کاملا علمی و با جامعه های آماری گسترده صورت می گرفت، با ضریب خطای بسیار اندکی نتیجه را به خوبی نشان میداد. این نظرسنجی ها در دوره های پیشین نیز نشان داده بودند که ضریب خطای آنها بسیار پایین است. نیزاین نظر سنجی ها که توسط موسسات داخلی و خارجی صورت گرفته بود نوع چینش آرا در تهران و شهرستانها را کاملا متمایز می ساخت. عامل دیگر پندار انگاری این دوستان در تحلیل طبقاتی انتخابات بود. انگاره بر این بود که در ایران انتخابات کنونی کاملا طبقاتی است و از بین سه طبقه ضعیف، متوسط و اشراف تنها طبقه ضعیف اجتماع، به کاندیدای پیروز رأی خواهند داد و دو طبقه دیگر کاملا در اختیار کاندیدای آنهاست.اما سفرهای استانی رئیس جمهور و نیز تعلق خاطر بسیاری از مردم به احمدی نژاد که از طبقه اشراف دلزدگی احساس می کردند این پندار را نیز در زمره گمانی زنی غیر عالمانه قرار میدهد. البته ملت ایران بارها نشان داده اند که رأی و گزینش آنها غیر طبقاتی بوده و اصولا اینگونه طبقه بندی ها در انتخابات راه به جایی نمی برد. تحلیل اشتباه دیگر این دوستان جامعه شناس ما در باره رأی های خاموش بود. پندار بر این بود که با فعال شدن رأی های خاموش تمامی این آرا در سبد آنها قرار خواهد گرفت. این نوع برداشت از آنجا نشأت می گیرد که این دوستان و تحلیلگران سیاسی و اجتماعی حدود 15میلیون رأی خاموش را بریدگان از نظام تلقی می کننند و چون کاندیداهای ایشان بیشتر شعارهای ساختارشکنانه می دادند پس این آرا متعلق به آنها خواهد بود. درباره این پندار نیز باید گفت: اصولا رأی های خاموش در روستاها و شهرهای کوچک و نیز شهرستانهای کوچک بیشتر از کلان شهرهاست. عمده رأی های خاموش روستاییان به جهت عدم فرهنگ سازی انتخابات و نیز اشتغال سخت عزیزان می باشد. در این دوره با توجه به مناظره ها و کشیده شدن حساسیت گزینش به تمامی خانواده ها عده زیادی از روستاییان و ساکنان شهرهای کوچک خود را به پای صندوق های رأی رساندند. وانگهی با خدماتی که دولت نهم به این مناطق داشته است و زیر سوال رفتن این خدمات از سوی مخالفین دولت احساس خطری در مردم این مناطق به وجود آمد که در صورت رأی نیاوردن احمدی نژاد این خدمات نیز قطع خواهد شد لذا رأی این قشر نیز به نفع رئیس جمهور فعال شد. قشر دیگری از رأی های خاموش به دلیل این بود که آنها خود را نیز سهیم در انقلاب می دانستند و به این پندار رسیده بودند که در این دوران از طرف طیف همیشه حاکم ظلم شده است. با مناظره تاریخی موسوی و احمدی نژاد این طیف نیز به نفع احمدی نژاد و در مخالفت با قشر همیشه حاکم که از مخالفین او حمایت می کردند فعال شدند. از میان طیف های مختلف خاموش تنها عده بسیار کمی که اپوزیسیون بوده و یا به فرقه ها و گروه های انحرافی تعلق داشتند باقی ماندند. این طیف نیز به چندین شق تقسیم شدند. شق اول که اپوزیسیون بودند با توجه به هژمونی کاندیدای مشارکت به او گرایش پیدا کردند و عده ای نیز با شعارهای گاها ساختار شکنانه کاندیدای اعتماد ملی به سمت ایشان روی آوردند. شعارهای کاندیدای اخیر درباره حمایت از تمامی گروه های ضاله و فرقه های انحرافی نیز آنها را به نفع ایشان فعال ساخت. در واقع سهم کاندیدای مشارکت از رأی های خاموش نیز چندان نبود که می انگاشتند. ناگفته پیداست نگارنده با نگرشی کاملا مثبت نوع واکنش های احساسی کاندیداهای ناموفق را مورد بررسی قرار داده و واکنش های ایشان را ناشی از این پندار می داند و گرنه با نگرش به نیمه خالی لیوان می توان این برخوردهای غیر قانونی را حرکت در جهت نوعی از دیکتاتوری قلمداد کرد که البته ریشه های تاریخی آن نیز در نگرش ایشان وجود دارد.
نگارشی است از: عبدالحسین مشکانی |
شنبه 88 خرداد 30 ساعت 3:21 صبح
|
|
پرسش ونظر یاران گلواژه
|
نامه ای در قواره بیانیه اتفاقات شگرفی که در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری به وقوع پیوست را می توان به نوعی یگانه قلمداد کرد. یکی از مهمترین ویژگیهایی که تبلیغات این دوره از انتخابات را از دیگر دورهها جدا نمود مناظرههای زنده و تلویزیونی کاندیداها بود. پیرامون این پدیده و نیکیها و آسیبهای اجتماعی آن سخنان فراوانی است که تب و تاب انتخابات پرداختن بدان را غیر ضروری کرده است. اما مهمترین واقعهای که باید با دیدهای همراه با ژرفنگری و تأمل بدان نگریست پدیدة افشاگری بود. حقیقت این است که نوع افشاگری در طول دولت نهم و با نامهایی چون «نقد دلسوزانه دولت» و یا «مباحث کارشناسی» وجود داشته است. تب وتاب های انتخاباتی و تبلیغاتی که رهبر معظم انقلاب آن را زود هنگام و غیر قانونی دانستند موج افشاگریها را دو چندان کرده بود. هر چند در این نوع از افشاگری ها لایهای از نقد کارشناسانه و یا انتقاد دلسوزانه وجود داشت اما پرونده خوانیها از یک کارگاه و یا یک مزرعه آن را بیشتر به افشاگری شبیه میساخت تا نقد و نقادی. مناظره تاریخی احمدی نژاد و موسوی اما روی دیگری از سکه افشاگری را عیان ساخت. در این پرده، دو سوی مناظره با بردن نام اشخاص، این پروژه را کلید زدند: احمدی نژاد در پی بیان موسوی که دلیل حضورش را قانون شکنی و قانون گریزی دولت میدانست با طرح سؤالی پیرامون دکتر خواندن ریاست جمهوری سابق از سوی موسوی، او را به قانون شکنی سزاوارتر دانست. موسوی نیز در سخنان خود پروژه افشاگری ثروتمندان و متمولین را کلید زد. او پس از بیان پروندة هزار بار خوانده شدة کردان، با برقراری پلی میان نظر امام درباره ثروتمند نبودن وزرا و وزیر کشور کنونی ، محصولی را به فساد مالی متهم کرد. احمدی نژاد نیز در سخنان خود هنگامی که پیرامون محصولی سخن میگفت با برقراری پلی میان دورة زمانی ثروتمند شدن محصولی و ثروتمند شدن عدة دیگری از متمولین حامی وی، در صدد پاسخگویی به ادعای موسوی برآمد، نیز وی در صدد بود تا از این جملات خود پاسخ دیگری به موسوی درباره احساس خطر وی از قانون گریزی بدهد. نام بردن وی از فرزندان آقای هاشمی رفسنجانی اوج این افشاگری قلمداد شد. برای افرادی چون بنده که علی رغم برخی انتقادات، جناب هاشمی رفسنجانی را استوانهای از حلقة انقلابیون میدانستیم هرگونه واکنشی قابل درک و پیشبینی بود غیر از آنچه اتفاق افتاد. نامهای که او خطاب به رهبری صادر کرد دل بسیاری از دوستداران ایشان و مؤمنین را آزرد. پیرامون این وقایع و نامه ایشان باید نکاتی را به یاد سپرد: 1. با توجه به جو عمومی کشور و برداشت عمومی مردم درباره خانوادة هاشمی و ثروت ایشان، طرح این بحث میتواند به نفع ایشان ختم شود. همانگونه که بارها بستگان ایشان از این اتهامات اعلام برائت کردهاند طرح آن میتواند برای یک بار و آخرین بار این پروندة همیشه گشوده را به نفع ایشان مختومه کند چه اینکه آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است! به نظر میرسد بیان این سخنان از زبان احمدی نژاد که در لوای یک کاندیدای انتخاباتی این سخنان را بر زبان جاری ساخت، تنها نمودی از اندیشة لایههای اجتماعی مردم بود. خروج این اندیشه از لایههای زیرین و نجواهای هزار کلاغانة آن به لایة نخبگان و طرح عمومی آن میتواند کمک شایانی به اثبات بیگناهی و پاکدستی خانوادة هاشمی بنماید. در صورتی که خطایی نیز به اثبات برسد میتواند به جناب هاشمی رفسنجانی کمک کند تا با اصلاح اطرافیان خود دنیا و آخرت خویش را آباد کرده و نظام را از اتهامی نهفته در بین اقشار مردم نجات دهد. 2. نگارنده با هر زاویهای که به نامة جناب هاشمی نگریست آن را بیانیهای خطاب و عتابآلود دید و این با نگاه ولایی که باید رئیس مجلس خبرگان به رهبری داشته باشند کاملا در تناقض است. ای کاش ایشان لااقل نامهشان را با نام خدا و سلام آغاز می کردند تا شائبه هتک از آن به مشام نرسد. 3. در این شبه بیانیه جناب هاشمی تمام سعی خود را کرده است تا بین جریان اصولگرایی کنونی و جریان پالیزدار و منافقین پیوند ایجاد کند و این برقراری ارتباط و گستردن گسترة وقایع، جزو یکی از بندهایی از نامه ایشان است که به احمدی نژاد انتقاد داشتهاند. 4. در نظر جناب هاشمی رفسنجانی نقد وانتقاد دولتهای پیشین به نوعی زیر سوال بردن ولایتِ امام خمینی(ره) در زمان حیات مبارکشان و حضرت آقا در زمانهای پس از آن میباشد اما ایشان پاسخ ندادهاند که انتقادهای بسیار تند ایشان در خطبههای جمعه و همایشهای عمومی نسبت به دولت نهم که در زعامت و ولایت آقا به سر میبرد چه حکمی دارد؟ جناب آقای هاشمی هرگز پاسخ نمیدهند که علی رغم دفاعیات رهبری از دولت نهم و صحیح دانستن بسیاری از تصمیمگیریهای این دولت چگونه ایشان «ادامه وضع موجود را به صلاح نظام و کشور» نمیدانند. 5. آقای هاشمی مبنای اعتراض خود را تنها حقوق شخصی و خانوادگی نمیدانند بلکه ایشان درصدد دفاع از وحدت و یکپارچگی نظام هستند. در این باره البته نامة ایشان تناقضآمیز است. او در چندین فراز از این بیانیه به نوعی چاشنی آشوب و درگیری را کوک کردهاند. در این باره سخن فراوان است که شورای عالی امنیت ملی و مدعی العموم میتواند و باید در وقت مقتضی بدان رسیدگی کند. 6. جناب هاشمی باید توضیح دهند اگر نگارش این بیانیه به جهت تسویه حسابهای خانوادگی نبوده و فقط به خاطر دلسوزی برای نظام اسلامی است چرا به سیاهنماییهای برخی از کاندیداها و حامیان آنها برنتاختهاند؟ چرا به شخصی از بستگان خودشان که در فیلم تبلیغاتی یکی از کاندیداها مردم را فریب خوردگان تمام سی سال دانستند اشارهای نکردهاند؟ براستی ایشان هنگامی که زیباکلام در برنامه زنده تلویزیونی تمام دفاع مقدس را زیر سوال برده و آمریکا را در جایگاه منجی نشاندند چنین حرکتی را از خود نشان ندادند؟ و هزاران چرای دیگر.... 7. ایشان هرگز از حق افرادی چون محصولی و کردان دفاع نمیکنند و این با حسن نیت ایشان در تضاد است. مگر در آن مناظره ابتدا اتهام فساد به این افراد زده نشد؟ و مگر نه این است که احمدی نژاد در دفاع از این افراد نام خانواده ایشان را به عنوان نظیر ذکر کرد؟ 8. سوال دیگری که بسیاری از عاشقان ولایت را رنج میدهد این است که جناب هاشمی در این بیانیه اذعان دارند که مقام ولایت صلاح را در سکوت دیدهاند پس ز چه روی ایشان با ارعاب و تهدیدهایشان، دوبار برای مقام معظم ولایت، تکلیف تعیین کرده اند! 9. آقای هاشمی اشتباه نکنید آن کسانی که مرید شما بودند و حاضر بودند جانشان را برای استوانههای انقلاب فدا کنند افرادی چون نگارنده است. آنهایی که این شبها در خیابانها میبینید هرگز به خاطر شما موقعیت خود را فدا نخواهند کرد شما برای آنها و اربابانشان تا آن زمانی ارزش دارید که فدایشان شوید و گرنه با شما همان خواهند کرد که در انتخابات مجلس ششم کردند و با افتضاح تاریخی، راه شما را برای رسیدن به مجلس سد نمودند. اما شما سالهاست که حامیان انقلابی و جاننثاران خود را با حمایت از عدهای معلوم الحال از خود راندهاید. عده اندکی نیز که با چشم پوشی از کردارهای اطرافیانتان و با هزاران خون و دل در میان دوستان و دشمنان از شما دفاع میکردند نیز با این نامه هتاکانه رانده شدند. 10. ناگفته پیداست که بیانیه خواندن این نامه بسیار به حقیقت نزدیک است چه اینکه جناب هاشمی اگر راحتتر از افراد بیت آقا نتوانند به ایشان دسترسی داشته باشند یقینا دسترسی ایشان مشکلتر نیست پس انتشار آن در سطح اجتماع به چه منظوری صورت گرفته است؟ آن نوشتاری که به امضا شخص یا گروهی رسیده و در سطح عمومی و وسیع انتشار مییابد را بیانیه گویند و این نوشته جناب هاشمی نیز قبل از رسیدن به محضر آقا در دور افتادهترین روستاها نیز دست به دست میگشت و از این روی است که نگارنده آن را بیانیه می خواند تا نامه.این را نیز باید به جناب هاشمی که دیری نیست او را مراد خود می دانستیم بگوییم که این بازی خطرناک بین شما و احمدی نژاد که با تبریک نگفتن شما به مناسبت ریاست جمهوری ایشان و انتقادهای عمومیتان آغازیدن گرفت و در مواردی نیز با عدم گذشت از سوی دولتمردان مواجه شد؛ هیچ عایدی برای نظام اسلامی نداشته و ندارد و تنها به بازی بچهگانه ای شبیه است که بین شما درافتاده است. 11. به راستی جناب هاشمی آن زمانی که شما مراد افرادی چون ما بودید و ما مریدانی بودیم که گرد شخصیت انقلابی آن زمان شما میگردیدیم را به یاد دارید؟ چون منی که با دیدار شما در حرم مطهر اشک شوق بر دیدگانمان جاری شد فراوانیم و فراوان نیز به شما به عنوان مراد نامه نگاشتهایم. هیچ شده است که نوع نامهنگاری بین مرید و مراد را ببینید؟ بعید است ندیده باشید لااقل من و دوستانم بارها چنین نامههایی را به شما نوشتهایم. اگر آن نامهها نیز از ممیزی دفترتان اجازه ترخیص نیافتهاند حتما نامههایی که مریدی چون شما به مرادی چون امام نوشتهاند را به یاد دارید؛ حال شما به عنوان شخصی انقلابی که ولایت فقیه را باید استمرار ولایت معصومین(ع) بدانید نامة خود را با آن نامهها مقایسه کنید حتما شما هم به این نتیجه خواهید رسید که از روی عصبانیت پردههای فراوانی را بین خود و مولایتان دریدهاید. کاش سن ما هم اجازه میداد تا در همان دوران دفاع مقدس که از نام همه شما عزیزان قسم می خوردیم شهد شیرین شهادت را می نوشیدیم و این دوران را نمیدیدیم. انتظار نگارنده این است که استوانههای انقلاب با روشنگری و شفافسازی و توبه از اشتباهات پیشین، جایگاه و رأفت خود را بازیابند و جسارت چون حقیری را نیز به دیده فرزندی بنگرند چه اینکه مریدانی چون ما تاختن بر مراد و رهبر و قائدشان را از هیچ کس؛ حتی از بزرگان برنمی تابند.
نگارشی است از: عبدالحسین مشکانی |
یکشنبه 88 خرداد 24 ساعت 11:7 عصر
|
|
پرسش ونظر یاران گلواژه
|
بسم الله الرحمن الرحیم دوستان من سلام پس از دوری دو ساله بار دیگر در خدمت شما عزیزان خواهم بود. خواهشمندم نظرات خود را درباره موضوعاتی که انتظار دارید بنده برایتان بنگارم اعلام فرمایید تا چراغی باشد فراروی برنامه آینده مشکات. موضوعات پیشنهادی: 1. بررسی شبهات کلامی 2. بررسی مسائل جامعه شناختی جامعه اسلامی 3. طرح مسائل اندیشه سیاسی اسلام 4. عقائد و احکام 5. موضوعات پیشنهادی دیگر
نگارشی است از: عبدالحسین مشکانی |
شنبه 88 اردیبهشت 12 ساعت 3:22 صبح
|
|
پرسش ونظر یاران گلواژه
|
برگ سبزی است تحفه درویش
|