دیکتاتوری یا توتالیتریسم اصطلاحی در علوم سیاسی است. بنا به تعاریف متعددی که از آن ارائه شده است دیکتاتوری روندی است که در آن شخص یا اشخاصی با فشار و ارعاب بر مسند می نشینند. نظام های پادشاهی و سلطانی نمونه بارز دیکتاتوریاند. نگاه پست مدرنی به دیکتاتوری به گونه دیگری است. در واقع تولد رویه دموکراتیک در عرصه سیاسی جهانی نمونه های کهن دیکتاتوری را از بین برده است. در نمونهی دیکتاتوریِ دموکراتیک، حکومت های در سایه و نیز کمپانی هایی که حامی تبلیغاتی نامزد و یا حزب پیروز بوده اند به صورت یک دیکتاتور پنهان عمل میکنند. نوع دیگر دیکتاتوری که زادهی آشکار دموکراسی است دیکتاتوری اکثریت میباشد. اکثریت با اتکا به آراء مردمی به خود این اجازه را میدهد آنگونه که میخواهد کشور را اداره کند. در این بازی اقلیت نیز تن داده است که به آراء اکثریت احترام بگذارد. اینگونه از دیکتاتوری را می توان آبرومندانهترین نوع دیکتاتوری قلمداد کرد. گونه متمایزی از دیکتاتوری وجود دارد که می توان آن را «دیکتاتوری کبیر» نام نهاد. در این نوع از دیکتاتوری که بیشرمانهترین دیکتاتوریهای نوین است اقلیت با دور زدن و یا وارونه کردن قواعد بازی بر اکثریت غلبه میکند. در این صحنه، نبرد از میدانگاه جوانمردانه خارج شده و به نبردهای راهزنانه شباهت پیدا میکند. در این نبرد راهزنان گرچه عده کمی هستند اما با کشف پاشنه آشیل طرف مقابل از او گروکشی می کنند. راهزنان به خوبی با این شیوه آشناید. آنها با گروگانگیری از طرف مقابل، نا امن کردن شاهراههای حیاتی آن محل و کشاندن نبرد به داخل خانهها و ناموسی کردن مبارزه، طرف مقابل را به زانو در میآورند. بسیاری از پیماننامه های ناجوانمردانهی تاریخی نیز اینگونه به امضاء رسیدهاند. گروهی اندک هنگامی که طرف مقابلشان درگیر با دشمنانی بزرگ بودهاند آنها را ناچار به پذیرش شرایط خودشان کردهاند. در این بازی ناجوانمردانه و راهزنانه نیز اکثریت که هدفی بالاتر در سر دارد برای کسب پیروزی بر دشمن بزرگ تر به خواسته های ناجوانمردانه اقلیت تن داده است. تصور کنید در کوران نبرد با دشمن، اقلیتی برای بر کرسی نشاندن نظرات خود اکثریت و نظام را تهدید به استعفا نماید. یا اینکه برای استبداد خود بخواهد اختیارات قانونی نهادی بالاتر را به چنگ آورد و این در حالی است که مسئولین آن نظام برای پیروزی در نبرد با دشمن، نیاز شدید به وحدت و یا القائ آن داشته باشند. وانگهی مسئولین نظام بدانند که برای اکثریت، کسب پیروزی در نبرد با دشمن خارجی اهمیت شایانی دارد. نیز اقلیت به خوبی نشان داده باشد که در صورت عدم دستیابی به نظرات خود به راحتی با استعفا و یا ابزار دیگر کشور را دچار بحران میکند. به نظر شما مسئولین نظام در این گونه مواقع چه برخوردی خواهند داشت. آیا با برخورد با اقلیت و عدم تمکین به زورگوییهای آنها کشور را دچار بحران میکنند یا اینکه برای هدفی والاتر به خواسته نامشروع و نامعقول آنان تن میدهند؟ البته رویکرد دوم تبعات سنگینی مانند «روال شدن قانون شکنی» و «عادت اقلیت به راهزنی های سیاسی» خواهد شد اما روی دیگر سکه باختن کل نظام است و عاقلانه ترین برخورد گزینش رویه دوم است. گزینش این گزینه آنگاه قوت میگیرد که بدانیم کشورِ مورد نظر دیری نیست که استقلال یافته و هنوز پایههای سیاسی آن قوت نگرفته است، وانگهی دشمن بیرونی نیز نه کشوری واحد بلکه جهانی یکه تاز است که بر او تاخته است. اما تاریخی نه چندان دور.... اکثریت مجلس با وزرا پیشنهادی نخست وزیر مخالفند. عده ای از کابینه او نیز در نوبت تغییر قرار دارند. بر اساس قانون اساسی نخست وزیر به راحتی می تواند وزاریی را که مجلس نیز با آنها موافق است معرفی نماید تا اختیارات قانونی مجلس نیز جامه عمل پوشانده شود. اما نخستوزیر که در اقلیت قرار دارد نوای استعفا را کوک کرده است. استعفای نخست وزیر در کوران جنگ و نبرد از لحاظ جو روانی داخلی و نیز برداشتهای بین المللی، ضربه سهمگینی محسوب می شود. بالاخره با کش و قوس های فراوان اقلیت بر اکثریت غلبه می کند. اما مشکل دیگری نیز وجود دارد و آن مخالف بودن رئیس جمهور با برنامه ها و کابینه نخست وزیر است. او بر اساس قانون اختیار این را دارد که وزرای نخست وزیر را قبول نکند و نخست وزیر نیز بر اساس قانون باید به رأی رئیس جمهور احترام بگذارد اما راه کاملا مشخص است و او بار دیگر از این اهرم بهره برده و تنها اختیار رئیس جمهور را نیز از میان بر میدارد. اکثریت موجود آنقدر نجیب است که رأی مقتدای خود را بپذیرد و به خاطر حق خود، کشور را به بحران نکشاند. اما واقعه دیگری نیز اتفاق افتاد انتخابات سومین دوره مجلس شورای اسلامی برگزار گردید. بسیاری به تقلب وسیع در انتخابات شکایت داشتند. نخست وزیر در ابتدای امر ادعا کرد با وجود شورای نگهبان تقلب امکان ندارد. اما شکایات رسیده به شورای نگهبان برخی از تخلفات را تأیید می کرد. شورای نگهبان به صیانت از آراء پایبند بود و تأکید به رسیدگی به تخلفات داشت اما نخست وزیر بار دیگر پای نظام را به این غائله کشاند تا اختیار قانونی نهادی دیگر را از دست او بستاند. مسئولین نظام بار دیگر برای خاموش کردن فتنه، اکثریت و صاحبان حق قانونی را به سکوت دعوت کرد تا اقلیت حادثه ای برای کشور نیافریند. رئیس شورای نگهبان استعفا نموده و به قم بازگشت. اما باز پس گرفتن تعزیرات حکومتی از نخست وزیر آن هم توسط امام باعث شد تا در حساس ترین موقعیت ها که آقای ولایتی برای مذاکرات آتش بس و صلح در حال گفتگو بودند بار دیگر او استعفای خود را به عنوان یک اهرم فشار بکار گیرد اما این بار دیگر با توبیخ شدید امام ناچار به تن دادن به نظر ولی فقیه شدند. بیرون راندن وزرایی که به اکثریت تعلق داشتند و وادار کردن آنها به استعفا نیز قصه ای است که باید از زبان وزرای نخست وزیر شنید. و چه خوب احمد توکلی شیوه دیکتاتوری نخست وزیر را بیان کرده است. او و همچنین افرادی چون مرتضی نبوی اذعان می کنند که دولت نخست وزیری رویکردی کاملا دولت سالارانه دارند. بمباران تبلیغاتی روزنامه رسالت تنها روزنامه نسبتا منتقد دولت نیز از دیگر رویکردهای دیکتاتور مأبانه بود. نخست وزیر که در حال حاضر نسبت به انحلال چند شورا اعتراض دارند به صراحت با تشکیل شوراها مخالفت کرده و می گفتند این شوراها قدرت دولت مرا کاهش می دهند.و... اما آیا به راستی در صورتی که مسئولین نظام به نفع اقلیت وارد صحنه نمی شدند اقلیت، مصالح شخصی و گروهی خود را بر مصالح ملی ترجیح نمی دادند؟ این سوالی است که نمی شود با فال بینی و طالع بینی و رمالی بدان پاسخ گفت باید میدانی از تجربه در پیش باشد تا مردان مرد در آن محک بخورند. نه! هرگز! او مردی است قانون گرا. مگر نمی بینید همه اش از قانونمداری سخن می گوید. به راستی مگر شاه بیت سخنان او را نمیشنوید که از سودای دل به قانون شکنان میتازد. راستی شعارهای او را درباره فدایی نظام و انقلاب بودن را نیز که شنیده اید. شک نکنید او مردی است قانونمدار که مصالح ملی را بر منافع شخصی رجحان میدهد. آری! باری دیگر میدانی به فراخنای کشور ایران پدید آمده بود تا دوباره بازی اکثریت و اقلیت رقم بخورد. نخست وزیر پیشین با عَلَم و کُتلی سبز که شعر صداقت و قانون بر آن حک شده بود پای در عرصه رقابتهای انتخاباتی گذاشت. او این بار وانمود میکرد که ردای اکثریت بر تن او دوخته شده است. هرچند نظرسنجیهای معتبر داخلی و خارجی سخن دیگری می گفتند اما او راههای موفقیت بر اکثریت را حتی در صورت قرار گرفتن در جمع اقلیت آزموده بود. هر چند سازمان غیردولتی آمریکایی «ترور فری تومارو» تاکید کرد که بر طبق نظرسنجیهایی که در سرتاسر ایران انجام داده احمدی نژاد پیروز واقعی انتخابات است. هر چندخبرگزاری فرانسه تصریح داشت که صداهای بسیاری در آمریکا بلند شده است که حکایت از آن دارد که احمدی نژاد برنده واقعی انتخابات ایران است. هر چند واشنگتن پست نوشته بود اختلاف آراى احمدى نژاد قبل از انتخابات هم دوبرابر بود.<\/h1>و هرچند نظرسنجی های 18 گانه مراکز معتبر نظرسنجی داخلی که از آزمون اعتبارسنجی خود بارها سربلند بیرون آمدهاند به صراحت از پیروزی احمدی نژاد خبر می دادند. و هر چند ... ادامه در پست بعدی
نگارشی است از: عبدالحسین مشکانی |
یکشنبه 88 خرداد 31 ساعت 11:41 عصر
|
|
پرسش ونظر یاران گلواژه
|
نامه ای در قواره بیانیه اتفاقات شگرفی که در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری به وقوع پیوست را می توان به نوعی یگانه قلمداد کرد. یکی از مهمترین ویژگیهایی که تبلیغات این دوره از انتخابات را از دیگر دورهها جدا نمود مناظرههای زنده و تلویزیونی کاندیداها بود. پیرامون این پدیده و نیکیها و آسیبهای اجتماعی آن سخنان فراوانی است که تب و تاب انتخابات پرداختن بدان را غیر ضروری کرده است. اما مهمترین واقعهای که باید با دیدهای همراه با ژرفنگری و تأمل بدان نگریست پدیدة افشاگری بود. حقیقت این است که نوع افشاگری در طول دولت نهم و با نامهایی چون «نقد دلسوزانه دولت» و یا «مباحث کارشناسی» وجود داشته است. تب وتاب های انتخاباتی و تبلیغاتی که رهبر معظم انقلاب آن را زود هنگام و غیر قانونی دانستند موج افشاگریها را دو چندان کرده بود. هر چند در این نوع از افشاگری ها لایهای از نقد کارشناسانه و یا انتقاد دلسوزانه وجود داشت اما پرونده خوانیها از یک کارگاه و یا یک مزرعه آن را بیشتر به افشاگری شبیه میساخت تا نقد و نقادی. مناظره تاریخی احمدی نژاد و موسوی اما روی دیگری از سکه افشاگری را عیان ساخت. در این پرده، دو سوی مناظره با بردن نام اشخاص، این پروژه را کلید زدند: احمدی نژاد در پی بیان موسوی که دلیل حضورش را قانون شکنی و قانون گریزی دولت میدانست با طرح سؤالی پیرامون دکتر خواندن ریاست جمهوری سابق از سوی موسوی، او را به قانون شکنی سزاوارتر دانست. موسوی نیز در سخنان خود پروژه افشاگری ثروتمندان و متمولین را کلید زد. او پس از بیان پروندة هزار بار خوانده شدة کردان، با برقراری پلی میان نظر امام درباره ثروتمند نبودن وزرا و وزیر کشور کنونی ، محصولی را به فساد مالی متهم کرد. احمدی نژاد نیز در سخنان خود هنگامی که پیرامون محصولی سخن میگفت با برقراری پلی میان دورة زمانی ثروتمند شدن محصولی و ثروتمند شدن عدة دیگری از متمولین حامی وی، در صدد پاسخگویی به ادعای موسوی برآمد، نیز وی در صدد بود تا از این جملات خود پاسخ دیگری به موسوی درباره احساس خطر وی از قانون گریزی بدهد. نام بردن وی از فرزندان آقای هاشمی رفسنجانی اوج این افشاگری قلمداد شد. برای افرادی چون بنده که علی رغم برخی انتقادات، جناب هاشمی رفسنجانی را استوانهای از حلقة انقلابیون میدانستیم هرگونه واکنشی قابل درک و پیشبینی بود غیر از آنچه اتفاق افتاد. نامهای که او خطاب به رهبری صادر کرد دل بسیاری از دوستداران ایشان و مؤمنین را آزرد. پیرامون این وقایع و نامه ایشان باید نکاتی را به یاد سپرد: 1. با توجه به جو عمومی کشور و برداشت عمومی مردم درباره خانوادة هاشمی و ثروت ایشان، طرح این بحث میتواند به نفع ایشان ختم شود. همانگونه که بارها بستگان ایشان از این اتهامات اعلام برائت کردهاند طرح آن میتواند برای یک بار و آخرین بار این پروندة همیشه گشوده را به نفع ایشان مختومه کند چه اینکه آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است! به نظر میرسد بیان این سخنان از زبان احمدی نژاد که در لوای یک کاندیدای انتخاباتی این سخنان را بر زبان جاری ساخت، تنها نمودی از اندیشة لایههای اجتماعی مردم بود. خروج این اندیشه از لایههای زیرین و نجواهای هزار کلاغانة آن به لایة نخبگان و طرح عمومی آن میتواند کمک شایانی به اثبات بیگناهی و پاکدستی خانوادة هاشمی بنماید. در صورتی که خطایی نیز به اثبات برسد میتواند به جناب هاشمی رفسنجانی کمک کند تا با اصلاح اطرافیان خود دنیا و آخرت خویش را آباد کرده و نظام را از اتهامی نهفته در بین اقشار مردم نجات دهد. 2. نگارنده با هر زاویهای که به نامة جناب هاشمی نگریست آن را بیانیهای خطاب و عتابآلود دید و این با نگاه ولایی که باید رئیس مجلس خبرگان به رهبری داشته باشند کاملا در تناقض است. ای کاش ایشان لااقل نامهشان را با نام خدا و سلام آغاز می کردند تا شائبه هتک از آن به مشام نرسد. 3. در این شبه بیانیه جناب هاشمی تمام سعی خود را کرده است تا بین جریان اصولگرایی کنونی و جریان پالیزدار و منافقین پیوند ایجاد کند و این برقراری ارتباط و گستردن گسترة وقایع، جزو یکی از بندهایی از نامه ایشان است که به احمدی نژاد انتقاد داشتهاند. 4. در نظر جناب هاشمی رفسنجانی نقد وانتقاد دولتهای پیشین به نوعی زیر سوال بردن ولایتِ امام خمینی(ره) در زمان حیات مبارکشان و حضرت آقا در زمانهای پس از آن میباشد اما ایشان پاسخ ندادهاند که انتقادهای بسیار تند ایشان در خطبههای جمعه و همایشهای عمومی نسبت به دولت نهم که در زعامت و ولایت آقا به سر میبرد چه حکمی دارد؟ جناب آقای هاشمی هرگز پاسخ نمیدهند که علی رغم دفاعیات رهبری از دولت نهم و صحیح دانستن بسیاری از تصمیمگیریهای این دولت چگونه ایشان «ادامه وضع موجود را به صلاح نظام و کشور» نمیدانند. 5. آقای هاشمی مبنای اعتراض خود را تنها حقوق شخصی و خانوادگی نمیدانند بلکه ایشان درصدد دفاع از وحدت و یکپارچگی نظام هستند. در این باره البته نامة ایشان تناقضآمیز است. او در چندین فراز از این بیانیه به نوعی چاشنی آشوب و درگیری را کوک کردهاند. در این باره سخن فراوان است که شورای عالی امنیت ملی و مدعی العموم میتواند و باید در وقت مقتضی بدان رسیدگی کند. 6. جناب هاشمی باید توضیح دهند اگر نگارش این بیانیه به جهت تسویه حسابهای خانوادگی نبوده و فقط به خاطر دلسوزی برای نظام اسلامی است چرا به سیاهنماییهای برخی از کاندیداها و حامیان آنها برنتاختهاند؟ چرا به شخصی از بستگان خودشان که در فیلم تبلیغاتی یکی از کاندیداها مردم را فریب خوردگان تمام سی سال دانستند اشارهای نکردهاند؟ براستی ایشان هنگامی که زیباکلام در برنامه زنده تلویزیونی تمام دفاع مقدس را زیر سوال برده و آمریکا را در جایگاه منجی نشاندند چنین حرکتی را از خود نشان ندادند؟ و هزاران چرای دیگر.... 7. ایشان هرگز از حق افرادی چون محصولی و کردان دفاع نمیکنند و این با حسن نیت ایشان در تضاد است. مگر در آن مناظره ابتدا اتهام فساد به این افراد زده نشد؟ و مگر نه این است که احمدی نژاد در دفاع از این افراد نام خانواده ایشان را به عنوان نظیر ذکر کرد؟ 8. سوال دیگری که بسیاری از عاشقان ولایت را رنج میدهد این است که جناب هاشمی در این بیانیه اذعان دارند که مقام ولایت صلاح را در سکوت دیدهاند پس ز چه روی ایشان با ارعاب و تهدیدهایشان، دوبار برای مقام معظم ولایت، تکلیف تعیین کرده اند! 9. آقای هاشمی اشتباه نکنید آن کسانی که مرید شما بودند و حاضر بودند جانشان را برای استوانههای انقلاب فدا کنند افرادی چون نگارنده است. آنهایی که این شبها در خیابانها میبینید هرگز به خاطر شما موقعیت خود را فدا نخواهند کرد شما برای آنها و اربابانشان تا آن زمانی ارزش دارید که فدایشان شوید و گرنه با شما همان خواهند کرد که در انتخابات مجلس ششم کردند و با افتضاح تاریخی، راه شما را برای رسیدن به مجلس سد نمودند. اما شما سالهاست که حامیان انقلابی و جاننثاران خود را با حمایت از عدهای معلوم الحال از خود راندهاید. عده اندکی نیز که با چشم پوشی از کردارهای اطرافیانتان و با هزاران خون و دل در میان دوستان و دشمنان از شما دفاع میکردند نیز با این نامه هتاکانه رانده شدند. 10. ناگفته پیداست که بیانیه خواندن این نامه بسیار به حقیقت نزدیک است چه اینکه جناب هاشمی اگر راحتتر از افراد بیت آقا نتوانند به ایشان دسترسی داشته باشند یقینا دسترسی ایشان مشکلتر نیست پس انتشار آن در سطح اجتماع به چه منظوری صورت گرفته است؟ آن نوشتاری که به امضا شخص یا گروهی رسیده و در سطح عمومی و وسیع انتشار مییابد را بیانیه گویند و این نوشته جناب هاشمی نیز قبل از رسیدن به محضر آقا در دور افتادهترین روستاها نیز دست به دست میگشت و از این روی است که نگارنده آن را بیانیه می خواند تا نامه.این را نیز باید به جناب هاشمی که دیری نیست او را مراد خود می دانستیم بگوییم که این بازی خطرناک بین شما و احمدی نژاد که با تبریک نگفتن شما به مناسبت ریاست جمهوری ایشان و انتقادهای عمومیتان آغازیدن گرفت و در مواردی نیز با عدم گذشت از سوی دولتمردان مواجه شد؛ هیچ عایدی برای نظام اسلامی نداشته و ندارد و تنها به بازی بچهگانه ای شبیه است که بین شما درافتاده است. 11. به راستی جناب هاشمی آن زمانی که شما مراد افرادی چون ما بودید و ما مریدانی بودیم که گرد شخصیت انقلابی آن زمان شما میگردیدیم را به یاد دارید؟ چون منی که با دیدار شما در حرم مطهر اشک شوق بر دیدگانمان جاری شد فراوانیم و فراوان نیز به شما به عنوان مراد نامه نگاشتهایم. هیچ شده است که نوع نامهنگاری بین مرید و مراد را ببینید؟ بعید است ندیده باشید لااقل من و دوستانم بارها چنین نامههایی را به شما نوشتهایم. اگر آن نامهها نیز از ممیزی دفترتان اجازه ترخیص نیافتهاند حتما نامههایی که مریدی چون شما به مرادی چون امام نوشتهاند را به یاد دارید؛ حال شما به عنوان شخصی انقلابی که ولایت فقیه را باید استمرار ولایت معصومین(ع) بدانید نامة خود را با آن نامهها مقایسه کنید حتما شما هم به این نتیجه خواهید رسید که از روی عصبانیت پردههای فراوانی را بین خود و مولایتان دریدهاید. کاش سن ما هم اجازه میداد تا در همان دوران دفاع مقدس که از نام همه شما عزیزان قسم می خوردیم شهد شیرین شهادت را می نوشیدیم و این دوران را نمیدیدیم. انتظار نگارنده این است که استوانههای انقلاب با روشنگری و شفافسازی و توبه از اشتباهات پیشین، جایگاه و رأفت خود را بازیابند و جسارت چون حقیری را نیز به دیده فرزندی بنگرند چه اینکه مریدانی چون ما تاختن بر مراد و رهبر و قائدشان را از هیچ کس؛ حتی از بزرگان برنمی تابند.
نگارشی است از: عبدالحسین مشکانی |
یکشنبه 88 خرداد 24 ساعت 11:7 عصر
|
|
پرسش ونظر یاران گلواژه
|
برگ سبزی است تحفه درویش
|