سلام
ده هزارتا سلام
نه صد هزارتا
باشه هرچي خودت گفتي
شعرت ُ دوباره بِنْويس
نذار جاري بشن اشکات
خـط بـزن سيـاهـيا رو
داره تاريک ميشه دنيات
شبـاي سيـاه و دک کن
خـورشيد و بيـار بتـابه
دس بکـش رو تـن ابـرا
اونـجا که فرشته خـوابه
از دل سـتـاره بِنْويس
نَـه شبـاي مه گـرفـته
نگو شاعـري که گـفتي
تو رو جـا گذاشته رفته
تو نميدوني ، ميدونـم
امـا اون واست ميميره
نگو رفـتـه تـا هـميشه
يا دلـش يه جـايي گيره
هـنـوزم واژه بـه واژه
هـمه ي تـرانه هـاشي
جـاي اسمت مينويـسه
نـکـنـه يه روز نبـاشي
شعـرت ُ دوباره بِنْويس
ولي جنس شعر دهدار
از گلاي خـيسِ مـريم
يا شباي خوب مـهتاب
وقت آغاز دوباره س
بـايـد از نـو بنويسـي
خودت اينو گفته بودي
تـوي عاشقي حريـصي
هـنوزم واسـت عـزيزه
اينو راحـت ميشه فهميد
نـذا اشـکـاتـو ببيـنـه
نـذا جـون بـگيره ترديد
راز بـغـض غـزلات ُ
خودش م بـايد بدونه
بگو قـلب آسـمونيت
هـنوزم عـاشـق اونه
حـالا وقت اعـتـرافـه
قـلـم و دفتر ُ جَم کـن
اين ديگه نوشتني نيس
داد بـزن كه باورم كن
ممنونتم که سر زدي
بازم سر بزن خوشحال ميشم
تا دنيا بوده همين كلاغهاي طاووس نما هم بوده و خواهد بود و كاريش نميشه كرد الا خدا رحم كنه بهمون
يا حي و يا قيوم
دست خدا همرات